
⬅️ پیرمردِ بلا کشیده منم
پسرِ شاه سربریده منم
▫️روضه خوانی که هرچه می گوید
با دوچشم کبود دیده منم
▫️آنکه از ناقه دید بانوئی
پایِ یک بوسه شد خمیده منم
▫️آن امامی که با تن تب دار
عقبِ ناقه ها دویده منم
▫️آنکه وقت فرار از خیمه
ناله دختران شنیده منم
▫️آنکه در بین بوریا دلِ شب
پیکر یک امام چیده منم
▫️آنکه درگوشه خرابه شام
دفن کرده گلی شهیده منم
▫️همه روضه ها کنار ولی
آنکه بازار شام دیده منم
⬅️ روضه را باز میکنم امشب
سخن آغاز میکنم امشب
▫️روضه در یک کلام
وای از شام
دردِ بی التیام، وای از شام
▫️کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام، وای از شام
▫️ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام، وای از شام
▫️دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام، وای از شام
▫️گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام، وای از شام…
▫️سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟ وای از شام
▫️من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام، وای از شام
⬅️ مست بودند و تاب می خوردند
دور زینب شراب می خوردند