⬅️ ای طلوع آیت «والشّمس» در سیمای تو
سورهٔ «والطّور» وصف سینهٔ سینای تو
لیلةالمعراج و آن آغوش ناز کبریا
بوالعجب تشریف سلطانی است بر بالای تو
ای که تنها با علی مستغنی از هر معجزی
انبیا مستغرقِ دریای استغنای تو
شکّرستان تو قرآن، چاشتگاه تو اذان
چَشده خواران خدا طوطی شکّر خای تو
خواجه خوش تر نکته می آموزد از قرآن که گفت:
«نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو»
چون نساید مسجدالاقصی به محراب تو سر
عرش سازد پایگاه از منبر والای تو
منبرت یک چند شد بازیچه بوزینگان
آسمان چرخید تا تعبیر شد رؤیای تو
طاق کسری گر شکست و شد خموش آتشکده
پیشگویی بود ازین ایران نوازی های تو
این قیام قم که قرن دوم اسلام شد
خلعتی عرشی است با فرمان و با طغرای تو
قصه ظلمات خضر این فتنهٔ صهیونیان
آب حیوان، دور این جام جهان آرای تو
تیغ جولان نیز هم دارد به پایان می رسد
می رود كز قاف خود سر بر كند عنقای تو
محشر صغریٰ سرآمد، محشر کبریٰ رسید
خود بگو با اهرمن، یا جای من یا جای تو
صور اسرافیل در دلها دمند و مردگان
خیزد از خواب قرون با هِی هِی هیهای تو
چشم خودبینِ جهان دارد خدابین می شود
توتیای چشمِ دل کردند خاک پای تو
وقت آن آمد که دژخیمان خود در خون کشند
خاک و خون آغشتگانِ ظهر عاشورای تو
«شهریارا» گر حقایق باز گفتی، وای من
ور زبان و دل یکی با ما نبودی، وای تو