تلاوت صفحه ای

تلاوت قرآن کریم (ص۱۱۰-۱۰۹)

قاری آقای موحدی

🔘 « تلاوت ترتیل قرآن کریم »
▫️ آیات ۱۸ الی ۳۱ سوره مائده
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۹﴾
اي اهل كتاب! رسول ما به سوي شما آمد در حالي كه بدنبال فترت ميان پيامبران، حقايق را براي شما بيان مي‏كند مبادا (روز قيامت بگوئيد نه بشارت دهنده‏ اي به سوي ما آمد، و نه بيم دهنده‏ اي، (هم اكنون پيامبر) بشارت دهنده و بيم دهنده به سوي شما آمد و خداوند بر همه چيز توانا است. (۱۹)

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿۲۰﴾
(بياد آوريد) هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت اي قوم! نعمت خدا را بر خود متذكر شويد هنگامي كه در ميان شما پيامبراني قرار داد (و زنجير استعمار فرعوني را شكست) و شما را صاحب اختيار خود قرار داد و به شما چيزهائي بخشيد كه به هيچيك از جهانيان نداده بود. (۲۰)

 

يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ﴿۲۱﴾
اي قوم! به سرزمين مقدسي كه خداوند براي شما مقرر داشته وارد شويد و به پشت سر خود باز نگرديد (و عقب نشيني نكنيد) كه زيانكار خواهيد شد. (۲۱)

 

قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ ﴿۲۲﴾
گفتند اي موسي در آن (سرزمين) جمعيتي ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمي‏شويم تا آنها خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند ما وارد خواهيم شد! (۲۲)

 

قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۲۳﴾
دو نفر از مرداني كه از خدا مي‏ترسيدند و خداوند به آنها نعمت (عقل و ايمان و شهامت) داده بود گفتند شما وارد دروازه شهر آنان شويد هنگامي كه وارد شديد پيروز خواهيد شد و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد. (۲۳)

 

قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿۲۴﴾
(بني اسرائيل) گفتند اي موسي تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نخواهيم شد، تو و پروردگارت برويد و (با آنان) جنگ كنيد، ما همينجا نشسته‏ ايم!! (۲۴)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ﴿۲۵﴾
(موسي) گفت پروردگارا! من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم، ميان من و اين جمعيت گنهكار جدائي بيفكن! (۲۵)

 

قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾
خداوند (به موسي) فرمود: اين سرزمين تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين سرگردان خواهند بود و درباره (سرنوشت) اين جمعيت گنهكار غمگين مباش. (۲۶)

 

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿۲۷﴾
داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامي كه هر كدام عملي براي تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد (برادري كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهي دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد! (۲۷)

 

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۸﴾
اگر تو براي كشتن من دست دراز كني من دست به قتل تو نميگشايم، چون از پروردگار جهانيان ميترسم! (۲۸)

 

إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ ﴿۲۹﴾
من مي‏خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردي (و بار هر دو را بدوش كشي) و از دوزخيان گردي و همين است سزاي ستمكاران! (۲۹)

 

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳۰﴾
نفس سركش تدريجا او را مصمم به كشتن برادر كرد، و او را كشت، و از زيانكاران شد. (۳۰)

 

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ﴿۳۱﴾
سپس خداوند زاغي را فرستاد كه در زمين جستجو (و كند و كاو) ميكرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند، او گفت: واي بر من! آيا من نميتوانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم، و سرانجام (از ترس رسوائي و بر اثر فشار وجدان از كار خود) پشيمان شد. (۳۱)
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا