🔳 بار دگر دل را غبار غم گرفته
چون قلب ختم الانبیا ماتم گرفته
گویی که رنگ از چهره گردون پریده
مه سینه و خورشید پیراهن دریده
🏴 « مظلوم حسین جان »
ختم رسل در هاله ی ماتم نشسته
بر چهره ی زهرا غبار غم نشسته
گر شعله جوشد از دل هامون عجب نیست
گر خون بریزد از هلال خون عجب نیست
🏴 « مظلوم حسین جان »
ای اهل ماتم جامه ی ماتم بپوشید
ای اشک و آه از دیده ی عالم بجوشید
در سوز دل دارم پیام کربلا را
انگار می بینم تمام کربلا را
انگار می بینم زمین دریای خون است
رخسار وجه الله اعظم لاله گون است
🏴 « مظلوم حسین جان »
انگار می بینم که هفتاد و دو سرباز
دل هایشان بهر شهادت کرده پرواز
انگار می بینم که طفل شیر خواره
بر دوش بابا پر زند از گاهواره
انگار می بینم حبیب افتاده بر خاک
در مقدم محبوب خود با جسم صد چاک
🏴 « مظلوم حسین جان »
