بلوهر و یوذاسف

قصه بلوهر و یوذاسف (صفحه ۳۴)

در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است بر توضیح عیب های بسیار از دنیا

📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه

 

⬅️ یوذاسف گفت که:
ای حکیم خاطر خود را با من دار
که می‌ خواهم از تو سؤال نمایم از
چیزی که اهتمام من به آن از
همه چیز بیشتر است

بعد از آن که حق تعالی
مرا به کار خود بینا گردانید
و دانستم از امور خود
چیزی چند را که نمی‌ دانستم
و روزی کرد مرا از امور دین
چیزی چند را که از آنها ناامید بودم

بلوهر گفت که:
بپرس از آنچه خواهی

⬅️ یوذاسف گفت که:
مرا خبر ده از حال کسی که در
طفولیت به پادشاهی رسیده باشد
و دین او بت‌ پرستی باشد و
به لذات دنیا پیوسته پرورش
یافته باشد و به آنها معتاد شده باشد

و در نعمت و راحت
نشو و نما کرده باشد تا سن پیری
و در مدت عمر خود خدا را نشناخته باشد

و یک لحظه خود را از شهوات
و لذات نفس باز نداشته باشد بلکه
پیوسته همت او مصروف باشد بر آن که
هر لذتی را به نهایت رساند و اقصای
مراتب هر شهوتی را تحصیل نماید

و خواهش های نفس
را بر همه چیز ترجیح دهد و
رشد و صلاح خود را در غیر آنها نداند

و چندان که عمرش زیاده شود
حرصش بر این امور زیاده گردد
و به دنیا فریفته‌ تر گردد

و آن دین باطل در نفسش راسخ تر گردد
و اهل دینِ باطل خود را دوست‌ تر دارد

و امر آخرت را نداند
و غافل باشد از آن و فراموش
کرده باشد آن را به سبب قساوت قلب
و بدی نیت و فساد اعتقاد

و روز به‌ روز عداوتش زیاده گردد
نسبت به جماعتی که مخالف دین اویند
و بر دین حق ثابت‌ اند و از ترس او
حق را اظهار نمی‌ نمایند

و از ظلم و عداوت او خود را
پنهان کرده‌ اند و انتظار فرج می‌ کشند

⬅️ آیا چنین شخصی با این اوصاف را
امید هست که در آخر عمر آن مذهب باطل
را ترک نماید و از آن اعمال قبیحه نجات یابد
و میل کند به جانب امری که فضیلت آن
ظاهر است و حجت حقیت آن واضح
است و فواید و بهره‌ ها در آن
بسیار است

یعنی اختیار نماید آنچه را تو می‌ دانی
از دین حق و برسد به مرتبه‌ ای که
گناهان گذشته‌ اش آمرزیده شود
و امید ثواب های اخروی
داشته باشد؟

بلوهر گفت که:
دانستم که صاحب این اوصاف کیست
و دانستم که این سؤال را برای چه کردی

یوذاسف گفت که:
این دریافت و فراست از تو بعید نیست
با آن درجه فهم که خدا به تو کرامت
فرموده و آن رتبه علم که تو را
به آن مخصوص گردانیده

بلوهر گفت که:
صاحب آن اوصاف
پادشاه است که پدر توست

و باعث تو بر این سؤال
محبتی است که به او داری
و اهتمامی است که در امر او
به عمل می‌ آوری به سبب
شفقت بر پدر و رعایت حق او
از ترس آن که مبادا معذب شود در
آخرت به عذاب هایی که حق تعالی
مثل او را وعده فرموده است

و می‌ خواهی که مثاب شوی در این اهتمام
و ادا کنی حقی را که حق تعالی برای پدر
تو لازم گردانیده است از شفقت بر او

و گمان دارم که در خاطر داری
که نهایت سعی اهتمام به‌ جا آوری
در هدایت پدر خود و خلاصی او از
هول های عظیم و عذاب های نامتناهی

و رسانیدن او به سلامت و راحت
و نعمت ابدی که حق تعالی در ملکوت
سماوات برای مطیعان مقرر فرموده است

یوذاسف گفت که:
یک حرف را خطا نکردی و آنچه
در خاطر من بود بیان فرمودی

پس آنچه اعتقاد داری در امر پدرم
بیان فرما که می‌ ترسم که او را
مرگ در رسد و به حسرت و
ندامت گرفتار شود
در هنگامی که پشیمانی
او را هیچ ثمره‌ ای نبخشد
و از من هیچ نفعی به او نتواند رسید

پس مرا در این امر صاحب یقین گردان
و این عقده را از خاطر من بگشا
که بسیار غمگینم در این امر
و چاره‌ اش را نمی‌ دانم

⬅️ بلوهر گفت که:
اعتقاد ما در این باب
آن است که هیچ مخلوقی را از
رحمت پروردگار خود دور نمی‌ دانیم

و هیچ کس را ناامید از
لطف و احسان او نمی‌ گردانیم
و امید هدایت به هر کس داریم تا
زنده است هر چند سرکش
و طاغی و گمراه باشد

زیرا که حق تعالی خود را برای
ما وصف فرموده است به
رحمت و مهربانی و شفقت
و ما به این نحو او را شناخته‌ ایم
و به این اوصاف ایمان به او آورده‌ ایم

و امر فرموده است
جمیع عاصیان را به
استغفار و توبه

و به این سبب ما امیدواری عظیم
در حصول مقصود تو داریم اگر
مشیت الهی به آن تعلق گرفته باشد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا